خدایا!اگر دل در سینه ام همچنان می تپید،نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع آفتاب را انتظار می کشیدم خدایا!اگر تکه ای زندگی می داشتم نمی گذاشتم حتی یک روز آن بگذرد بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم نگویم دوستشان دارم و به زنان و مردان می قبولاندم که محبوب منند و در کمند عشق، عاشقانه زندگی می کردم.و خدایا...
پنداشتی که چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر نیست اما چه گویمت که جزاین آتش بر جان من شرار? دیگر نیست
عشق مثل سرابی است که همیشه از بین میره اما آدم باید مواظب باشه که از دوربا دیدن اون هول نشه و با عجله و بدون توجه شیرجه بزنه توش که بدون شک غرق می شه اما توی خاک چون آبی وجود نداره ولی ممکنه توی اون همه بار یه دفعه سراب به آب تبدیل بشه اون موقع است که آدم بی خود و بی جهت احتیاط می کنه و این می شه که از دستش می ده